نتایج جستجو برای عبارت :

زبونم بند اومده

داشت برام تفاوت بین راتلج و کاپلستون رو توضیح می‌داد و این که کدوم‌اش رو باید بیاره برام پایین. من می‌دونستم که راتلج می‌خوام - اما راتلج توی دهنم نمی‌چرخید زبونم گرفته بود. پس همین جوری در حالی که زور می‌زدم حرف بزنم وسط ماجرا موندم. و کتابدار هم نمی‌دونست چی کار بکنه.
خب، من خوب می‌دونم اون مادرجنده‌های بالای بالا تاریخ فلسفه راتلج‌ان، و اون یکی مادرجنده‌های طبقه پایین تاریخ فلسفه کاپلستون - وقتی زبونم می‌گیره عصبی می‌شم. راه افتاد
چندوقت پیش با یه کانال نویس اشنا شدم که سرطان داشت 
بخاطر امتحانم فرصت نکردم کانالشو بخونم تا اینکه دیشب وقتی بیخوابی اومده بود سراغم نوشته هاشو خوندم...این حجم از انگیزش که درباره مریضیش میگف شگفت زدم کرده بود...اینقدر شوخ طبعانه نوشته بود ادم فکرمیکرد داره درباره یه سرماخوردگی ساده میخونه نه سرطان
درسته با توضیحات خودش ته دلم هیچ امیدی نبود ولی هی میگفتم خدایا یه معجزت میتونه زندگی رو به دلارام ببخشه
فکر نمیکردم امشب وقتی تلگرام رو بازمی
سوار آسانسور که شدم قبل از اینکه در بسته شه دختر همسایه خودشو رسوند...بعد از سلام و این ها وقتی دید به یه گوشه ای خیره شدم با تعجب پرسید طبقه سوم میرید دیگه؟!
اولش جا خوردم و نمیدونستم چی باید بگم...زبونم بند اومده بود...متوجه نگاه عجیبش به خودم شدم...هول شدم و گفتم:فرقی نمیکنه هر طبقه ای شد پیاده میشم.
لبنخدی زد و همون دکمه طبقه سوم رو زد.
دانلود آهنگ لری مهرداد رستاخیز لیلی
Download Music Lori Mehrdad Rastakhiz Leyli
دانلود اهنگ لیلی از مهرداد رستاخیز با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ محلی لوری مهرداد رستاخیز بنام لیلی با بالاترین کیفیت
دانلود موزیک لیلی مهردادرستاخیز
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ مهرداد رستاخیز لیلی
دردت وه جونم لیلی دای شیرین زبونم لیلی
گل بی وفایی وم مکن بی ته ایمیرم لیلی
گل ار خدا قسمت کنه ایام سراغت لیلی
گل بی دلی عاشق پی
یکی از قشنگ ترین شعرهای فاضل نظری به نظرم این شعر هست که اون بیت معروف « مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب ، در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست» توی این شعر اومده. سالها قبل این بیت رو شنیدم بودم و نمیدونستم از فاضل نظری هست. امشب بیت اولش روی زبونم بود و با خودم زمزمه میکردم
بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاستآه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال
دانلود آهنگ شاد جدید مهدی شکوهی یارم اومده
دانلود موزیک جذاب و زیبای یارم اومده جونمو اومده با صدای خواننده ایرانی مهدی شکوهی از وبلاگ بلاگ تونز اماده شنیدن و دانلود است این موسیقی دلنشین در تاریخ 24 ابان ماه 98 منتشر شده است

ادامه مطلب
امروز توی ایستگام منتظر بودیم مترو بیاد...یهو یه علی آقایی اومد سمت قسمت خانوما...یه خانومی میشناختش و گفت با لیلا خانوم کار داری؟ اونم گفت اره.
خانومه داد زد لیلا خانوم. علی آقا هم که شرمش میومد بره پیش لیلا خانوم وسط اون همه ادم...همون اول جایگاه بانوان منتظر موند....
لیلا خانوم تسبیح به دست داد زد" خوب اومده برو خیالت راحت..." والله منم اگ میدیدم کسی با این همه امید اومده سمت جایگاه بانوان چیزی جز "خوب اومده" بهش نمیگفتم......
 
#ذوقش رو باید میدیدین
چشم که رو هم میزارم وچشمام که باز و بسته میشه تصویر شهید حاج قاسم سلیمانی میاد جلو چشمام انگار همه جا هست حتی تو نماز هم میبینمش الان رو تختخواب دراز کشیده بودم مزه ی یه غذای خوشمزه اومد رو زبونم توجه که کردم دیدم حاج قاسم داره مثل نوجوانان تازه کار میخنده و انگار همچین غذایی دارن بهش میدن این غذا هم بیف استراگانف هست که مامانم از توی رفاه برام میخرید و لیمو میزدم بهش و چه لذتی داشت خوردنش خعلی کیف میداد الان تو رختخواب مزه ش اومد زیر زبونم و
اوایل که از کهیرهایی که میزدم و خارش های وحشتناکم خسته شده بودم... 
که فهمیدم عوارض داروهامِ و طبیعیه
بعد از مدتی معده درد گرفتم دکتر گفت مهم نیست عوارض داروِ 
سر درد های وحشتناکی میگیرم دکتر میگه عوارض داروِ
داروهات و قطع نکن
یکی دو ماهی هست مفصلام کلا درگیرن
که فهمیدم اینم از عوارض داروِ!!!
به دکتر میگم این داروها فایده ای هم دارن؟
درمان میکنن بیماریم و؟ 
با قاطعیت گفت نه!!!!!
این دارو پیشگیری میکنه از سرطان!!!!
همه درد و مرض هارو بگیرم تا شااای
۱. Bonding time [سالگرد تاریخی] [مرسی که تو همه بالا پایینای زندگی پیشمی ♥]
۲. فیلم سه بیگانه رو دیدیم [خنده دار و خوب بود .. یکم اب بندی بود ولی تیکه هایی ک ب وضع کشور مینداخ خیلی خوب بود]
۳. امروز خدا یه لطف بزرگ به ما کرد و زبونم از شکرش قاصره .. مرسی که هوای همه بنده هاتو داری خدای مهربونم ♥
همه چی از همون روز شروع شد . همون روز که داداش از سربازی اومده بود و ما هم از قضا مشهد بودیم . دائما جلوی کامپیوتر بود و مشغول چرخیدن توی سایت ها و در کنارش دو تا آهنگ مدام در حال پخش بود . هر روز این آهنگا رو میشنیدم . آهنگای واقعا زیبایی بودن . کم کم حفظ شدم و توی تنهاییام زمزمه می کردم .
حس آهنگا به شدت روم اثر گذاشت . در مورد عشق بود . حسرت خوردم کاش این توصیفات و حالت ها توی منم می بودن . و باز هم این بحث تکراری همش از ذهنم عبور می کرد که چطوری میشه
دختر که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی میان بلبشوهای هجده‌ سالگی‌ات دلت می‌خواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی وقتا دلت می‌خواد سرتو بکوبی توی دیوار.
 
پ‌.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
صبحی که از خونه زدم بیرون، باد لای شاخه های درختا پیچید، بعد اومد ونشست رو صورت من. یه لحظه نمی‌دونم چی شد ... یه شعف درونی توی وجودم پیچید. بعد از دهنم زد بیرون و نشست رو لب هام. یه لحظه ی بعدش زبونم چرخید به " خدایا شکرت به خاطر زندگی " 
 
آدم تو ۲۰ سالگی کم کم معنی مستقل شدن ر  میفهمه.
وقتی هیچکس پشتت نیست.
و تو مجبوری واسه زنده موندن هر کسی رو آدم حساب کنی.
تا بهت کمک کنه.
دختره اومده خوابگاه گوه خوری غذا خوردن منو میکنه.
انگار این داده خرجی منو میده.
یه بار بلند شده بو من اومده دکتر.
میتواد از ۵ روش سامورایی ترتیبمو بده.
مریم نور به قبد پدر مادرت ببیاره.
چقدر تو درست فکر میکنی دختر
یکی از دوستام اومده بود پیشم
سه‌شنبه اینجا بود
اومده بود مثلا اینجا برای کنکور دکترا بخونه
تا امروز تونست دوام بیاره
امروز برگشت رفت خونشون
بهم گفت تو چطوری تنهایی زندگی می‌کنی
گفتم عادت کردم
گفت که من افسردگی گرفتم
نمی‌تونم اینجا بمونم.
چون میدونم بعدا حرفم نمیاد اینجا میگمبی اعتناییت جواب داد...پیش خودم گفتم چرا به کسی اهمیت بدم که حتی کوچیک ترین ارزشی برام قائل نیست...ددی!تو از راه غرورم وارد شدی...راهی که صددرصد جواب میدادمنم فرض میکنم میخواستی تولتو پیش خودت نگه داری به هر قیمتیولی دد...دردی که کشیدم شاید از زبونم و ذهنم پاک شه ولی یه جایی توی مارپیچ زمان ثبت شده...این غرور لعنتی چیه که شده نقطه ضعفم:)
قربون صدقه های جدید ومتفاوت 
من همون قربونت وفدات و مرسی عزیزم مرسی عشقم رو بلدم تازه استفاده کردنی ی جوری میشم انگار خودمو لوس کرده باشم:/ 
ولی خیلی دوس دارم یادبگیرم میخونم گاهی کامنتارو ب این جهت ولی با خودم میگم ویییششش تو اینارو بگی خیلی لوس طوره که :))) اداس همش که ! ولی خوش زبونیه و من عاشق ادمای خوش زبونم!!!
انکات امروز:
۱. هیچ مهم نیست کجای شهر قدم میزنی و چه ساعتی از شبانه روز....بی خانمانها و گداها هر جا در حال گدایی و خواب زیر کارتون هستند...
۲. اول یه مکان یا یه جنس یا یه برند رو خوب مشهور و پر اوازه بکنید و بعد باهاش هر چییییی میخواید کاسبی کنید برای تمام عمر....و اینه حکایت اینکه منهتن پره از مغازه های I love NY....بیش از هر چیزی دیگری منهتن مکان ذوق کردن خارجیها و غریبه ها و خرید سوغاتیست...
۳. در times squareهیچ خبری نیست...هیچ چیز جالب و چشم نوازی پشت این همه
سلام دخترنازم!امشب چطوری؟بهت که فکرمیکنم میخوام بخورمت ازبس بچه کوچولو دوست دارم.بعضی وقتها بچه دوستم رامی یارم خونه به بهانه نگه داشتنش که مامانش به کاراش وکلاساش برسه وباهاش حال میکنم.خیلی دوستش دارم.به خاطرکوچولوبودنش هست.(بچه کوچولو)
خاطره امشب خاطره یکی دیگه ازدوستام هست که گفت:
یه بار یه دختر نوجوون و خوووشگل رو از دووور دیدم که وضع پوششش خیییلی بد و جیغ بود
اون موقع ها در بند نهی از منکر لسانی نبودم و حتی دغدغه این کارهارو هم نداشتم
این ترم فکر کنم تو کلاس رکورد تپق زدن رو شکستم
کلماتی که فکر میکردم خیلی ساده س یهو تو زبونم نمی چرخید
بعضی کلمات هم وقتی کنار هم قرار می گیرند تلفظشون سخت میشه
لامصب «در دسترسش» که پدر منو در آورد رسما
فکر کنم نیمی از تپق هام سر این کلمه بود
و نمیفهمم چرا این همه پرکاربرد شده بود
عرض کنم خدمتتون
که آخرین سوتیم که برای خودش شاهکاری بود برمیگرده به همین پریروز: می سقفه به چسب!!!
 
لازمه بگم وقتی سوتی میدم خودم اولین نفر میزنم زیر خنده؟؟ :))
مشکلم این هست که وقتی صحبت میکنم حرف های بدی میزنم که طرف مقابل رنجیده میشه... دلش میشکنه و یا همیشه حرفم توی ذهنش میمونه، یعنی رنجیدگی خاطر براش میاره و خوب خیلی اذیت میشن ...
به من میگن خیلی غر میزنی و واقعا گاهی زبونم تلخه...، همیشه من شروع کننده نیستم ولی به حرف زدن ادامه میدم و بعد ...
راستش برای بقیه احترام زیادی قائل نمیشم و این آزار دهنده ست، خواهر بزرگترم خیلی در حقم خوبی کرده، یعنی ۱۰۰ برابر بقیه خواهرها، یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید، یه
۱- قبل از این که ویدیویی منتشر بشه که نشون بده دو موشک شلیک شده، توی اینستا از ملت پرسیدم که چرا دم صبح یکی باید از آسمون فیلم بگیره؟ گفتند دو موشک شلیک شده. پرسیدم چطور فهمیدید؟ جوابی نداشتند.۲- به خاطر این سوال، چندین و چند نفر آنفالو یا بلاک‌ام کردن.۳- من فقط سوال پرسیده بودم. اونا حتی تحمل سوال هم نداشتند. گرچه بعضیاشون هم سعی کردن با دلیل بهم ثابت کنند. بعضیاشون هم موفق شدند و منم قبول کردم.۴- اونایی که حتی تحمل یه سوال و تقاضای جواب منطقی -ب
این ترم دوشنبه‌هام با اختلاف پرکارترین و جذاب‌ترین روز هفته منه درسته که تارزان هر روز هست و همه کلاسامون با همه جز کلاسای یکشنبه اون و پنجشنبه من ولی واقعا دوشنبه‌ها با همه جسد شدنش یه چیز دیگه است حتی با اینکه مسخره‌ترین درس‌ها رو باید یاد بگیریم ‌‌‌(منهای آز بیو) خلاصه که الان یک خسته خندونم که هی به کلیپ ١٣ دقیقه تو ماشین‌مون و سعی و تلاش ما دو تا برای باز کردن بطری آب و موفق نشدن‌مون فکر میکنم و ریسه میرم و بعد یادم میاد که لعنتی اس
نمیدونم اشکال از کجاست اینکه نمیدونم باید چیکار کنم
روزبروز داره اخلاقم بدتر میشه
روزبروز دارم داغون تر میشم
چرا آخه
وقتی نمیتونم از زبونم درست استفاده کنم
باید چیکار کرد
هیچ کس به حرف من توجهی نمیکنه
مدام اعصابم خورد تر میشه
انگار نمیتونم از زبون خودم درست استفاده کنم
حالم بده
خیلی بد
 
بازم فرصتی دست داد برای شروعی مجدد ... :
 
الان که انگشتانم توان و فرصت دارد بنویسد از تو ...
الان که دلم می تونه هواتو بکنه ...
الان که عقل و ذهنم می تونه تصمیم بگیره کردن هواتو ...
الان که زبونم میتونه بگه السبلام علی الحسین ...
الان که گوشام میتونه بشنوه مداحیتو ...
 
عاقا بذار یه سلام بدم از راه دور ...
 
السلام علیک یا اباعبدلله ...
 
سلام به شاه از ططرف ذره ی ناچیز روسیاه ... 
 
حیف کاری کردم که جواب سلامتو نمی شنوم آقا ... .
آقا کسی آش ماش بلد نیست اینجا دستورشو برامن بذاره؟؟
نت قطعه ماشای بی زبونم داره خراب میشه، خواهشمندم برای جلوگیری از خرابی ماشها هم که شده از مساعدت خود دریغ نفرمایید!
بعداً نوشت: با تشکر از همه ی دوستان عزیز که مرا در این امر خطیر (جلوگیری از خرابی ماشا) یاری کردند، پستم خودش یه پا اپلیکیشن پخت غذا با ماش شد! بخاطر همین همه دستورا رو تایید کردم که دوستان هم استفاده کنند. بازهم ممنون از وقتی که گذاشتید :)
(زمینه)
منم کسی که بی سر و سامونه 
دلم مثل بقیع تو ویرونه 
الان سر مزار تو کی میخونه 
یا کاشف الحقایق قران ناطق 
از زهر  سر تا پای تو باغ شقایق
یا جعفر ابن محمد امام صادق 
یاس پرپر اومده پیشت مادر اومده
داغی که تو رو سوزوند از پشت در اومده 
******
این علت حرارت اشکامه 
تو کوچه بی عبا و بی عمامه 
میبردنت یکی نگفت این اقامه 
تو غربت مدینه تو تاریکی شب 
تو کوچه میکشیدنت دنبال مرکب 
افتان و خیزان میرفتی شبیه زینب 
بین اون آتیش و دود با اون صورت کبود 
چ
[. #چکیده_خبر .] ⭕️حضور امام جمعه آبادان با لباس مبدل برای کمک کردن به مردم بعد از بارون، آب و فاضلاب شهر بالا اومده و به برخی منازل مسکونی وارد شده، حجت‌الاسلام علی ابراهیم‌پور، امام جمعه شهر هم با لباسی مبدل به کمک مردم اومده. #خبر_خوب با ما "بــه روز" باشیـد | @Rasad_Nama
با آقای الف برای تدریس صجبت میکنم و میگم هرچی زنگ زدم برای مدرک TTS کسی جواب نداد،میگه منظورت TTC بود؟گنگ نگاش میکنم و میگم مگه نگفتم TTC؟
زنگ زدم آژانس بیادبرم باشگاه میخوام برم پشت اداره پست..میپرسه کجا میرید؟میگم پشت هتل پارس!میگه هتل پارس؟میگم اهان نه ببخشید منظورم اداره پسته.. پیش خودم میگم هتل پارس از کجا اومد تو دهن من؟
زنگ زدم بعد کل چرب زبونی راضیش کردم توی گروه مشاورشون عضوم کنه،میگه خانم ق کد بورسیتو بفرست برام میگم چشم چشم الان کد پست
امروز تولدمه و داره از آسمون داره برف میاد. فاطمه‌زهرا خوشحاله و رفته پایین برف‌بازی با دوستاش. منم خوشحالم چون دیگه نیازی به برف شادی نداریم. بیشتر کشور برفی شده و من این رو به فال نیک می‌گیرم.میگن روز تولد، آرزو کنی، برآورده میشه. البته من نیازی به آرزوی روز تولدم ندارم چون بعد از هر نماز یه دعای مستجاب دارم اما حالا که یکی از دوستان خواب دیده ما بچه سوممون هم به دنیا اومده ... من این رو هم به فال نیک می‌گیرم و دوست دارم بعد از نماز دعا کنم س
میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
امروز دوبار زبونم نچرخید که اون حرفی که میخوام رو بزنم... نه به خاطر جرات نکردن یا مراعات یا هر چیزی... فقط یه حرف ساده بود. مثلا عصری یه بار خواستم بگم آب بیاره خواهرم برام، نتونستم بگم. و همین الان مامانم یه سوال درباره چرخ خیاطی پرسید که قرقره اش کجاست و... ، باز نتونستم بگم :| عصری فک کردم یهویی بوده و همینجوری! ولی الان اعصابم خرد شد! :| کلا یه حس بدی دارم... 
 
+چرا واقعا؟
 
+ الکی ناراحتم. مگه نه؟ میدونم شورشو در آوردم! :(
 
+ برم خواهرم برام لاک بز
مثلا دیگه از هیچ کس ننویسم و احساساتم رو خاک کنم و بی توجه بهشون باشم.
شاید یه نوعی از مبارزه باشه.مبارزه با هر چیزی!
یا مثلا دیگه با زبونم از پشت به دندون هام فشار نیارم
یا بیخیال باشم نسبت به درد توی استخون هام
یا اینکه کالباس توی ساندویچ هامو درنیارم!
یا بیشتر درگیر زندگی خودم بشم.غرق بشم توی خودم.
بیشتر دنیای خودمو دوست داشته باشم و بیشتر برای خودم باشم.
یا بیشتر برای "خودم" وقت بذارم این دفعه.
دیشب اونقدر پکر و درب و داغون رفتی گرفتی خوابیدی که یه آن دلم لرزید که نکنه بیش از حد غصه بخوری و زبونم لال یه بلایی سرت بیاد 
شنیدن صدات از توی اتاقم  درحالی که دیشب یه ساعت خوابیدم و دارم زیر فشار کتابهام له میشم مثل آب روی آتیشه . شاید ندونی چقدر عاشقانه دوستت دارم همین که صدای ریش تراش قرمزت رو می‌شنوم یعنی من هنوز خیلی خوشبختم 
خداروشکر که هستی لطفا‌ حالا حالا ها باش
روزهای سخت میگذرن بالاخره ولی تو دووم میاری ، ما دووم میاریم و از این ط
اومده بم میگه پول بدع میگم نمیدم 
خرس گنده جایی که برع کار کنه اومده از من پول میگیره ولی خیلی حال کردم قشنگ قهوه ای شد 
منم بعد پشیمون شدمـ گفتم بیا برو با رفیقاتـ خوش بگذرون گف نمی خوام 
منم گفتم نخواه خودم میرم بیرون خوش می گذرونم 
یع پسر اینجوری کوچک می شود :/
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



یادگیری انگلیسی با موسیقی
 
اینبار با آهنگ خواننده معروف تیلور سوویفت همراهتان هستیم تا به کمک موسیقی بهتر و با درک بیشتر مفهوم کلمات و نحوه به کار بردن آن هارا در جملات آشنا شوید.
 
وجودت را ف
الان دیگه صدای پشتیبان خانم مریم ز درآومد که چرا بازرگانی خانم ستاره کاف که اومده کمک پشتیبانی بعنوان رئیس پشتیبانی هیچ کاری نمیکنه ویاد نمیگیره !!!! یعنی بازرگانی خانم ستاره کاف اومده کمک پشتیبانی همه ش تا تلفن ش حرف میزنه و هیچ چیزی بلد نیست از کارهای پشتیبانی !!!!
یک بار نشستم با خودم فکر کردم چرا کلمات تو ذهنم وقتی نظم میگیرن با همون نظم رو زبونم نمیچرخن !! با بدتر از اون وقتیه که یه منظوری تو ذهنم شکل میگیره و بعد جوری بیانش میکنم که وسط حرفام می فهمم اصلن اونجوری که منظورم بوده رو بیان نکردم ! چقد حس بدی داره .یک بار میخواستم به یه نفر یه فکر و احساسی که دربارش داشتم رو بگم . اگه فرض کنیم فکر و حس من مجموعه ی X رو تشکیل بدن و قراره با یه تابع F روی این مجموعه یه سری عملیات انجام بشه و خروجی Y رو رو زبونم بیار
یک بار نشستم با خودم فکر کردم چرا کلمات تو ذهنم وقتی نظم میگیرن با همون نظم رو زبونم نمیچرخن !! با بدتر از اون وقتیه که یه منظوری تو ذهنم شکل میگیره و بعد جوری بیانش میکنم که وسط حرفام می فهمم اصلن اونجوری که منظورم بوده رو بیان نکردم ! چقد حس بدی داره .یک بار میخواستم به یه نفر یه فکر و احساسی که دربارش داشتم رو بگم . اگه فرض کنیم فکر و حس من مجموعه ی X رو تشکیل بدن و قراره با یه تابع F روی این مجموعه یه سری عملیات انجام بشه و خروجی Y رو رو زبونم بیار
سلام
اول این که سال نو مبارک. سال خوبی برای همه امیدوارم باشه.
 
دوم این که سر ta این آزمایشگاه الکترونیکه بودم. یادتون باشه استادش یکم جالب بود. قضیه روز عدد پی و....
این دفعه یه توییت یا پست فیسبوک از یکی نشون داد. گفت این بابا خیلی چرت و پرت میگه. میگه دولت رو کوچیک تر کنیم کیفیت زندگی و کیفیت بهداشت بهتر میشه. فکر کردم از همین بحث سیاسی های معموله و باهاش موافقت کردم که توضیح نده. 
ولی
بحت سیاسی 100 من یه غاز نبود
برام یه اکسل باز کرد توش چند تا گرا
نمیدونم باید بگم کم کم دارم به آخرای راه میرسم یا تازه یک شروع پر چالش پیش رو خواهم داشت؟! برای من که در این سن رویارویی با هر چیز جدیدی به شدت به هیجانم میاورد گزینه دوم مناسب تر است. شاید احمقانه باشد که گاهی تو دلم میگم این کرونا انگار فقط اومده و اومده که برنامه های منو بهم بریزه! هر چند که میلیون ها نفر مثل من هستن که دقیقا همین جمله رو در مورد رابطه خودشون و کرونا تکرار میکنن. 
در هیجان انتظار روزهای آینده هستم و هر روز خودمو به تصویری که ب
دانلود آهنگ سینا شعبانخانی ناراحتم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * ناراحتم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا شعبانخانی باشید.
دانلود آهنگ سینا شعبانخانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Shabankhani called Narahatam With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا شعبانخانی به نام ناراحتم
چند روزه بیخودی سرده باهام خیلی بی انصافی کرده باهاممیدونه عاشقشمچند روزه که به روش نمیاره میخوا
زمانی که همه‌ی بروبچز هم دوره‌ای‌ برای ادای سوگند قضاوت دایره‌ای ایستاده بودن و از روی لوح تایپی متن قسم رو می‌خوندن عراق بودم. 
به دوستم سپرده بودم که بهم خبر بده. اونم از روی لوح عکس گرفت و برام فرستاد. اون موقع نجف بودم. رفتم حرم حضرت علی"ع"و متن سوگند رو خوندم. همون شب یه انگشتر نقره با سنگ عقیق به دستم رسید. البته مردونه بود و به کارم نمی‌اومد! 
دلم طاقت نیاورد فرداش حرکت کردم به سمت کربلا. وقتی رسیدم به بین الحرمین کاغذی که قسم رو روش
سلام
یه مشکلی پیش اومده برام. سه ماهی میشد که داشتم با آقا پسری که قصد ازدواج داره آشنا میشدم، از وقتی که کرونا اومده و محیط کارشون بسته است بی نهایت پرخاشگر شده، من سه روز ازش خبر نداشتم،  پیامم رو جواب نداد، زنگم رو جواب نداد، یه دفعه پیام داد مزاحم نشو. 
نه زنمی، نه نامزدمی، نه چیزی، منم نوشتم ناراحت شدم، گفتم بلایی سرت اومده نگران شدم. واقعا هم شب ها گریه کردم، ترسیدم نکنه کرونا گرفته. گفت برام مهم نیست اشکات. نگران من نباش.
بچه ها دلم بدجو
امشب شب آرومیه...
سردمه و کولر رو خاموش کردم و پتو رو انداختم دور شونه هام....
دارم سریال ایرانی میبینم...
باید فردا یه کم نون بخرم...
باید برم بیرون دو تا سوال اداری طوری بپرسم...
بعد شروع کنم به خوندن اون کارای جدید تا ذهنم اماده بشه...
 
نمیدونم چی شده که این روزا چند نفر راجع به من سرچ کردن...
یکی امروز اومده میگه پس ته فامیلیت هم فلانه....دو تا مقاله جالب هم ازت دیدم!!
حالا طرف عمران خونده...
اون یکی اومده میگه تو که مال مرکز فلان استان نیستی...تو مال یک
بچه که بودم خیلی از دعاهام تخیلی بود.
مثلایکی از دعاهام این بود که خدایا میشه یدونه از ساعت های برنارد داشته باشم 
اون وقت میتونم زمانو متوقف کنم!!
یا خدایا میشه امسال معلم ریاضی نداشته باشیم تا ریاضی نخونیم؟
ازاین نوع دعاها زیاد داشتم.
نمیدونم از کی دقیقا ولی دیگه دعایی برای خودم نکردم..... هیچ وقت.
روزهای خاص مثل شب های قدر یا محرم 
برای خانوادم وکسایی که میشناسم طلب سلامتی میکنم ودیگه زبونم برای خودم نمیچرخه دعاکنم.
مامانم همیشه میگه ادم با
 
فکر نکنم خودش بدونه چقد نگرانش میشم! اهل حرف زدنم که نیست. وقتی هم رو در رو بهم نگفته به روش نمیتونم بیارم که...
این بار فک کنم خیلی جدی عاشق شده! مونده تو گل... حرف نمیزنه لااقل بدونم دردش چیه که؟ 
چند دفعه از افراد مختلفی خوشش اومده بود، بلافاصله پریدن! دیگه میگفت تضمینی، هر کی میخواد ازدواج کنه بیاد من ازش خوشم بیاد.
انقدم بی تجربه بود تو چند تا خواستگاریش، دفعه اول حرف میزد، میومد میگفت فک کنم خوب بود. حرفاشونو میپرسیدم، میگفتم خب اینو نپرس
یه اتفاق بزرگ بیفته. مرگ نه. مرگ خودم رو چرا، ولی مرگ اطرافیانم رو فکر نکنم دووم بیارم. نه، چیز به اون بزرگی نه. کوچیک‌تر.
مثلا یه شکست عشقی بزرگ بخورم. دقیقا همون لحظه‌ای که فکر می‌کنم همه چیز خوب و عالیه، دنیا بزنه تو دهنم و بگه اشتباه می‌کردی. 
همه موهامو تا اونجایی که می‌شه قیچی کنم و بقیه‌شو بتراشم. بریزمشون لای یه پارچه. پارچه‌هه رو عین بقچه بپیچم. بذارمش اون پشت کمد. زیر جعبه‌ها، پشت لباسا.
همین. 
احتمالا یه همچین شکستی برای آدمی مثل
بسم الله الرحمن الرحیم 
چند هفته پیش تنها اومده بودم تهران. همسفر و حانیه اصفهان بودن و من تنها. توی دانشکده بعد از کلاس داشتیم با هدایت الله صحبت میکردیم که یه اقای ریزجثه با یه چهره ی آفتاب سوخته اومد داخل کلاس و سلام کرد. یکم راجع به دانشجوهای بین الملل سوال داشت که از شانسش هدایت الله اونجا بود و یکم باهم حرف زدن. از پاکستان اومده بود تا بورسیه و دانشجو بشه. البته الان طلبه ی جامعۀ المصطفی قم بود. فارسی رو هم کمابیش یاد گرفته بود. ظاهرا دوسا
یوقتایی که خستگی و کسالت منو از انرژی تهی میکنه، ناخوداگاه به زبونم میاد به مهدی بگم کج کن مسیرو بریم سمت خونه مامان مه بابا به ...جایی که همه با لب خندون و چشمای باز دم در میان، ننشسته، چای گرم تازه دم و کلی غذای سالم خوشمزه آماده اس، خیالمم راحته عمو هادی با کلی انرژی و توجه و دانش روانشناسی و خلاقیت از خودمونم بهتر حواسش به برنا هست.جایی که همه مون آرامش داریم، هرچی ییشتر برنا بپر بپر کنه و بهم بریزه، همه خوشحالند که داره چیز یاد میگیره.جایی
شیکو پیک مهرداد جم
................................
تورو دیده رد داده قلبمنباشی میمیرم حتماًآخه یه جایی از قلبموُ زدیکه نزده بود هیچکی قبلاًدلم می خواد یه جای شیک و پیکوتو باشی و تو باشی و من و یه موزیک هیتوزبونم بگیرهبخوام بگم می خوامتمیمیرم من بگی بی توهنوزم یه تار موتو به دنیا نمیدم
ادامه مطلب
اهنگ تیتراژ فیلم ژن خوک رو چاووشی خونده ، فک میکنم تنها خواننده ای برای منه که اهنگ هاش همیشه جدید و پرمفهومه.
ابتدای اهنگ :
دارم میرم از این خونه که رویاهاش پریشونه از این کوچه که دلتنگه
از این شهری که دلخونه تو دیگه پا به پام نیستی ولی من باز هم زندم
عجب جون سختیم من که هنوزم فکر آیندم
و یه جایی چاووشی میگه :
تو از چشام نمیخونی غمای بی زبونم رو غم داغی که سوزونده تا مغز استخونم رو ..
من یکی که از این راضی بودم
شما رو نمیدونم
همین دیگه فعلا خدافظ
یه چیزی یادم رفت
میخواستم بپرسم شما هم با تایپ ده انگشتی مشکل دارید؟
آیا شما هم براتون پیش اومده که سرعت تایپتون با کیبورد پایین باشه؟
اگه پیش نیومده که همین الان خدافظ
اگه نه تا آخر بمونید
ادامه مطلب
 
من یه همکار ایرانی داشتم، که از صبح تا شب پشت ایران و ایرانی و هر ادم تو ایرن و بیرون ایران بد میگفت.
اومده بود خارج و چند تا حرکت نژادپرستانه کرده بود،
حرکاتی که حداقل اسمش رو میذارم ignorant بود.
بعد ادمهای خارجی هم بد افتاده بودن باهاش.
 
و یکیشون یواشکی بهم میگفت این ایرانیه بهتر نیست برگرده کشورش؟ اینقدر اذیت میشه؟
 
اون ادم نمیشناخت ایران رو و شرایط مهاجرت رو.
فکر میکرد که اره طرف اگه برگرده شرایطش مساوی با شرایط توی کاناداشه.
من اصلا ازش خ
چند شب پیش داشتم اپیزود ۳۹ دیالوگ باکس رو گوش می کردم. خوابم برد. خواب دیدم زهرا اومده خونمون و من براش این اپیزود رو گذاشتم. خوابمون برد و ۱۲ شب بیدار شدیم.
زهرا گفت الان چجوری بخوابیم؟
گفتم باز دیالوگ باکس گوش میدیم. از شدت آرامشی که میده خوابمون میبره :))
تو خواب دیالوگ باکس ^___^
________
پریشب یه خوابی دیدم پر از آدم هایی که سال تا سال نمی بینمشون.
________
دیشب خواب عارفه رو دیدم. عارفه کیه؟ قبلا تو اینستاگرام فالوش میکردم و اصلا پست و استوری هاش رو ه
بسم الله 
امروز رفته بودم پارک بانوان ورزش کنم. دو سه تا خانوم نزدیک به من ایستاده بودن و صحبت میکردن. مکالمه شون برام جالب بود:
- کرونا هم که وارد ایران شده 
+ عه؟ کی گفته ؟ 
- وارد شده . تلویزیون نشون داد 
+ من ندیدم . واقعا تلویزیون گفت؟ 
-تلویزیون که چیزی نشون نمیده بابا ( من : :| . جمله قبلیِ گوینده : | ) 
+ حالا کدوم شهر اومده؟ 
- نمیدونم کجا بود فقط میدونم اومده
+ هیچ کاری هم نمیکنن اینا. باید پیشگیری کنیم. میگن ده دیقه (:| ) باید دستتو بشوری هر دفعه
 
مدرسه به دلیل بارون شدید(کلا یه کوچولو بود) تعطیله
خب امروزو خوش باشین که فردا درسا سنگینه پدرمون قراره در بیاد
 
«بعد کلی تحقیق این خبرو گذاشتم یعنی یکیتون بره مدرسه کشتمش... مدیر میگه تعطیل ینی تعطیل»
اینم سخن مدیر گرام: بچه هاتونو نفرستین من داشتن میرفتم مدرسه جلومو نمیدیدم
 
+الان دیگه تقریبا بند اومده ولی خب حرفیه که زدن پس بخور بخواب (درستم بخون)
بسم الله مهربون :)
اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!
امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که م
دخترِ دخترخالم یا همون نوه خالم اومده باهاش زبان کار کنم،فردا امتحان زبان داره.
سرخوش و خندان اومده و کتابش یادش رفته بیاره خونشون هم خیلی دوره از ما.
آبروداری کردم و جلوی مامان و باباش چیزی نگفتم اما میخوام پوسش رو بکنم از سخت گیری
نه به نسل ما که از ترس و فشار امتحان و معلم کم مونده بود سکته بزنیم نه به این ها که انقدر بی خیال و سرخوش هستن
این نسل چرا اینجوری هستن خدایی؟!
+مامانم بیشتر از این دختره داره شور میزنه :)) چادر کرده سرش رفته در این خو
میگم گاهی احتیاط خلاف احتیاطه
نظام زندگی نباید بهم بخوره
میگه احتیاط در همه حال خوبه
میگم نیست
میگه هست
میگم نیست
میگه اونی که نیست مرد میدانه!
میگم جناب لک! اجازه میدین احتیاطا لک لکتون بخونم؟!
برای لحظه ای جا خورد
ازم توقع همچین حرفی نداشت انگار
قرائن نشون میده کوتاه اومده باشه... هرچه باشه پای خودش به میون اومد، حرف خدا و دین خدا دیگه نیست!!!
+ بارون اومده کوچه خیسه سگها میرن ومیان ماشینا میرن و میان ادما میرن ومیان
مسجد وخونه و مدرسه و کوچه
جلسه ی سومیه که با خواهرم میرفتم کلاس سوارکاری. اون میره تمرین میکنه و منم یه گوشه ی دنج  میشینم و نقاشی میکنم.
امروز یکی از کارایی که تازه شروع کرده بودم رو برده بودم. هم نقاشی میکردم هم نگاهی به اطراف و اسبها و بقیه آقایون و خانم هایی که اومده بودن واسه تیراندازی مینداختم.
مربی خواهرم یه آقا بود. شاید نظر اول کسی ببیندش فکر کنه شلخته س ولی از نظر من مرد جذاب و خوش هیکلیه. ازش خوشم میاد. وقتی نگاش میکنم یاد یکی از دوستان میفتم. البته کاشف بعمل ا
هوالرئوف الرحیم
از وقتی از خونه مامان جون و بعدتر خونه ی مامان رضا اومدم، "الحمدلله" از زبونم نیفتاده.
امروز تونستم درست حرف بزنم و در عین حال دل چندین نفر رو شاد کنم. شاکر خدام واقعا واقعا.
آخرشم که حرفهای مامان رضا در مورد دعا کردن برام و رفتن خونه ش برای بعد زایمان دلم رو حسابی گرم کرد.
رضوان هم بسیار شاد و خرم. با دوست جونش بازی کرد و بازیش به خوشی تموم شد.
رضا طبق معمول در قبال حالاتم، عکس العملش "هیچی" هست.
سلام
بعضی از پسرها هستند میان پست میذارن که ما 17 ، 20 ، 50 جا رفتیم خواستگاری، حالا من کار ندارم به این که جواب چی شنیدن !، فقط اینجا برام سوال پیش اومده بود اون آقا پسر چه جوری 17 تا دختر پیدا کرده رفته خواستگاریش ؟
حالا فرضا بگیم خیلی هم سنتی بوده تا روز خواستگاری هم همو ندیدن بالاخره یه اتفاقی پیش اومده که این همه خواستگاری رفته، سوالم از آقا پسرها اینه که لطفا بگید خواستگاری هایی که رفتید دختر رو از کجا و یا چطوری شناختید که رفتید خواستگاری،
مامان اومده دنبالم، علی رو بردیم مطب دکتر
بچه بغل، خواستم دکمه آسانسور رو با منتها الیه پشتیِ چادرم بزنم، مث بت من اومده جلو میگه تو دست نزن! بذار من با دستکش دکمه رو میزنم!
موقع باز کردن در آسانسور باز میگه صبرکن صبرکن من باز کنم!
رفتیم بالا، دستگیره ی در رو گرفته بازکرده، میگه مگه نگفتم تو دست به جایی نمال ؟!

بعد دقائق!
نشستیم تو اتاق انتظار، علی زده به غن غن، مامان میگه علی رو بده بغل من!
میگم مامان! اون دستکشای سفیدِ پارچه ایِ شما، خودش اصلِ
چند دقیقه قبل، اولین میانترم دانشگاهیم رو دادم. 
من از اونایی هستم که اگه چیزی به ضررم باشه، منکرش نمیشم. سوالا، تا حد زیادی ساده بود و قابل حل. ساده، نه به این معنی که درجا حل بشه. به این معنی که می‌تونست خیلی سخت‌تر باشه. ولی من زیاد نخونده بودم. با قدرت نرفتم سر جلسه. بعضی مباحث رو یکبار بیش‌تر ندیده بودم. در موضع ضعف بودم و راه‌حل‌ها، سر زبونم می‌موندن و به قلم نمی‌رفتن. امیدوارم نصف نمره رو بگیرم. هرچند، پایین‌تر شدنم بعید نیست و راستش
دارم گریه می کنم 
آره 
از دست ننه ام 



خدایا 
اسلام تو آسون گرفته و آدمای عنت سخت 
طبق حکم شرع اگه احساس خطر سلامتی کنی روزه بر تو واجب نیست 
حالا دکتر به من گفته در شش ماه اول بعد عمل نباید روزه بگیری شما که خشکی شدید داری که نباید روزه بگیری 
حالا امروز به همکارام میگم من بیست روز دیگه روزه می گیرم میگن نگفتن از فردای شش ماه فِرت وردار روزه بگیر که 

اون وقت مامانم اومده پای نهار درست کردن من که دیشب فقط یه پیشدستی فرنی خوردم! سحر نخوردم صبحو
نمیدونم چرا همیشه نزدیکای امتحانا حالم طوری میشه که تو وضعیت خطیری قرار دارم و نیاز دارم بیشتر با خودم خلوت کنم و به خودم بپردازم ولی اونقدر پروژه ریز و درشت رو سرم ریخته که غمگین و کش اومده و ناامید تسلیم میشم،خود مظلوممو میزارم تو کمد و درشم میبندم تا بعد امتحانات.حس مزرعه داری رو دارم که دقیقا چند روز مونده به برداشت محصول یه گردباد لعنتی اومده و کل تلاش چند ماهشو نابود کرده..حالا که این سه ماه اینقدرر تقلا کردم و زور زدم که خودمو بکشم بال
سلام دخترنازم!امشب چطوری؟بهت که فکرمیکنم میخوام بخورمت ازبس بچه کوچولو دوست دارم.بعضی وقتها بچه دوستم رامی یارم خونه به بهانه نگه داشتنش که مامانش به کاراش وکلاساش برسه وباهاش حال میکنم.خیلی دوستش دارم.به خاطرکوچولوبودنش هست.(بچه کوچولو)
خاطره امشب خاطره یکی دیگه ازدوستام هست که گفت:
یه بار یه دختر نوجوون و خوووشگل رو از دووور دیدم که وضع پوششش خیییلی بد و جیغ بود
اون موقع ها در بند نهی از منکر لسانی نبودم و حتی دغدغه این کارهارو هم نداشتم
همین اول کاری کلی کار انداخت گردنمون:) 
دارم فکر میکنم فردا تا ساعت چند بیدار خواهم موند؟؟؟؟؟
فردا کلی کار سرم ریخته‌ست:(((
تا ساعت ۲ ظهر خونه نیستم:( 
بعدم با خانم S قرار دارم برای همین ساعت ۲ خونه نمیام و تا ساعت ۴ پیش اونم.
بعد ترم، ساعت پنج مامانم میاد پیشمون. ساعت شش هم یک کار دیگه‌ست.
ساعت هفت و نیم میرسم خونه:((((((
تا ساعت ۱۲ باید بیدار باشم تا کار دیگه‌ایی رو به اتمام برسونم:((((((((
ساعت پنج باید بیدار بشم:(((((((((((
فردا سخت ترین روز جهانه:) 
خدا ج
یه جای این زندگی باگ داره! یه باگ گنده!و گرنه دلیلی نداره بعد از زنجان یه سال و نیم پیش، دیگه مزه هیچ مسافرتی زیر زبونم نمونده باشه! ماریا علی رغم میلش رفته بود زنجان و من تمام مدت سفرش داشتم از حال خوب اونجا می‌گفتم. حال خوبی که اون درکش نمی‌کرد چون همه مسافرت‌ها براش طعم زندگی داره. یه مسافرت عادی شبیه همه مسافرت‌های همه مردم، پر از شادی.
سوال من اینه برای شما شادی دقیقا چه معنایی داره که میتونین توی عروسی یا مسافرت خلاصه‌ش کنین؟
یه روزی ب
دیشب یه خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم تمام دندانهایی که پر کرده بودم ایراد پیدا کرده بودن. این موادها که سیاهه باهاش پر میکنن مدام میریخت. من هرچه با زبونم سعی میکردم نگهشون دارم نمیشد. هی میربخت تو دهنم و من خیلی میترسیدم نمیدونم چرا. 
با صدای ننه بیدار شدم. میگفت چرا انقدر جیغ میزدی تو خواب؟
خیر باشه...
+اون روزهای سخت هم گذشت. هرچی گذشت و گذشت من تحمل کردم. حالا دیگه مدت کمی مونده. کاش میتونستم همین امروز برم. این روزهای آخر دلتنگی داره منو میکشه.
بسم الله الرحمن الرحیم
+هیچکدوم از همکارام رو دوست ندارم و به راننده حس خیلی بدی دارم حسم داره به تنفر نزدیک میشه و حس تنفر یکی از سخت ترین حس های دنیاست:(
گل بوده به سبزه نیز آراسته شده به زور جانشین مرکزم گذاشتن و هی با بارننده باید برم این ور اون ور...
من ازین مرکز میییییییییرم
+مدتی هست که از تصمیم تسلیم بودنم میگذره و برکاتی داشته بر روح و روانم و حتی جسمم کاش به مرحله ای برسم که دیگه هیچ شکی برای انتخاب و تصمیمم نمونه و دلم راضی باشه و هی شور
چرا، آخه چرا همیشه باید اینجوری شه؟ چرا همیشه همه چیرو خراب می کنه؟ چرا نمیذاره آروم بگیرم یه کم؟ 
دلم میخواد همین الان برم بیرون از این خونه...
ولی بازم دهنم بسته شد..باز زبونم بند اومد...باز سوار ماشینش شدم باز فقط بغضم و نگه داشتم باز بهش قول دادم به حرفاش  فک کنم.
به حرفایی که...تنم میلرزه وقتی یادم میاد...
چقد خوشحال شدم وقتی بیدار شدم دیدم خونه ست..منه احمق...چقد ذوق کردم...گفتم چقد به فکرمه...می خواد بیشتر با هم باشیم...ولی بعدش منو برد اون...مدرس
سلام
در انتهای متن درس اول فارسی پنجم ، نوشته ای از خانم نانسی سویتلند با ترجمه آقای حسین سیدی نقل شده که در اون نویسنده اومده آفریده های ساکت خدا رو معرفی کرده .
به نظر بنده این متن با اون چیزی که در قرآن اومده در تضاد هستش . در سوره مبارکه اسرا آیه 44 می خونیم :
تُسَبِّحُ
لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن
شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ
تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غ
مامان‌بزرگم بدون عصاش اومده بود پیشمون وقت رفتنش دیدم با خودش عصا رو نیاورده گفتم می‌خوای باهات بیام مامان‌جون؟گفتش نه آخه دلم نمی‌آد بهت بگم دستمو بگیری دلم نمی‌آد بهت بگم پاشی باهام بیای.من؟توی اون لحظه فقط دلم می‌خواست جهان از اول شروع شه مامان‌بزرگم مثل قبلش باشه بتونه بدون عصاش راه بره بدون کمک من راه بره.دلم می‌خواست یکم روی احساساتم کنترل بیشتری داشته باشم که با شنیدن این حرفا جلوش نزنم زیر گریه!ولی داشتم گریه می‌کردم و جهانم
یه دختره اومده پیج اینستاگرام ترامپ، نوشته من خیلی دلم میخواد شوهر کنم ولی هیچکی پیدا نمیشه
این وسط خواسته از آب گل آلود ماهی بگیره، بعد بقیه گفته بودن حالا چرا اومدی اینجا به ترامپ میگی، اونم گفته بود آخه اینجا انتقام سخت میگیرن،، من نمیدونم فازش چی بود ولی منم از فرصت استفاده کردم کامنت زدم " من فوق لیسانسم و کار پیدا نمیکنم"
ولی از دیروز تا حالا خبری نشده
گفتم شاید این دختره چیزی میدونه اومده پیج ترامپ مشکلاتشو میگه،،
خلاصه خواستم بگم به
سلااااااممممممممممممممممم ^^
سال نوتون مبارک خوشگلااا 
از دست اون نود هشت فلان فلان شده راحت شدیم ایشالا که امسالمون پر از  کلی خبرای خوب ، پول زیاد،سلامتی و شادی باشه  
بیاید بگید تحویل سال بیدار بودید؟ من هفت و خورده ای پاشدم میخواستم شیش و نیم پاشم نشد تازه همینم شانسی بود ! تو تلگرام بودم تا اینکه سال جدید اومد ^^
امسال تو تلگرام به افراد کمتری نسبت به پارسال تبریک گفتم و استوری اینستام به نظرم کافی بود دیگه -_- 
سر فرصت حتما قالبمم عوض می
سلام دوستان
شاید برای شما هم پیش اومده که وقتی دارید کار میکنید یک خطایی دریافت میکنید که مربوط به Button هست و اکثر دکمه های ذخیره کار نمیکنن
برای منم این مشکل پیش اومده بود
باید بگم این مشکل فقط در قالب انفولد Enfold هست و قالب های دیگه اینطور نیست
من وقتی به این مشکل قالب رو آپدیت کردم درست نشد 
از دیتابیس بک آپ گرفتم و وردپرس رو دوباره نصب کردم نشد
مشکل برمیگرده به افزونه هایی که نصب کردید
افزونه Wp-Persian وقتی نصب باشه این مشکل رو براتون بوجود میا
شناخت نشانه های علاقه مندی خیلی امر مهمی است. 
چون زمانی ممکنه شما از دختر یا پسری خوشتون بیاد اما نمیدونید ان شخص هم به شما علاقه دارد یا نه؟
قبل از هرچیزی باید به شناخت برسید؛ برای روشن کردن ماشین به بنزین نیازه و بعد استارت پس برای عشق ورزیدن شما احتیاج به جلب نظر و محبت و جلب محبت طرف مقابل نیاز دارید.
گاهی پیش اومده که شنیده باشید "طرف مهره مار " داره ، یا" دعای محبت خلقی" انگار داره" حتی گاهی برای خوده شماهم پیش اومده ک با یک نظر از کسی خوشت
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_سی_و_ششم
.
داشتم چمدونم رو روی زمین می کشدم و بی هیچ هدفی قدم می زدم اما کدوم سمتش رو نمی دونم
که یه دفعه یه ماشین پیچید جلوم 
هیچ وقت ماشین باز نبودم و واسه همین مدلش رو نمی دونم چی بود فقط می دونم خارجی بود
ایستادم 
یه نگاه انداختم و خواستم راه کج کنم و برم و که دوتاشون پیاده شدن
قیافشون خلاف نمی زد اما سوسول بودند
یکی شون جلو تر اومد
- به خوشگل خانم این وقت شب تنهایی با چمدون کجا می ری
بیا برسونیمت
یه نگاه بهش انداختم و یکم
اینایی که خیلی مستقیم و صریح در مورد اسم بچه اظهار نظر میکنن و تعیین تکلیف میفرمایند، رو درک نمیکنم... بعد از اون جلسه، تصمیم گرفتیم دیگه اسم انتخابیمون رو جایی نگیم تا روز تولدش! خوب بود تا دیروز که تتمه ی اون جلسه برگزار شد... حال بدش هنوز باهامه.
خدایا بهم ظرفیت بده، الان و این روزها بیشتر از همیشه نیاز دارم به یه دل دریایی که اظهار نظر های مختلف رو بشنوم و بهم نریزم. میدونم وقتی به دنیا بیاد، خیلی بدتر میشه... یکی میگه چه لاغره، یکی میگه چاقه،
یکی بیاد که دستشو ببرم بالا، بگم هرکس که من دوست، آشنا و فامیل او بوده‌ام، زین پس فلانی دوست، آشنا و فامیل اوست.
یه تعداد آدم رو فقط انتخاب کنم، بگم شماها حق ندارید اون جدیده رو دوست، آشنا و فامیل خودتون بدونید. من برای شما هستم هنوز. 
بعدشم دست همون تعداد (یا اگه دستشون نمی‌شه یادشون) رو بگیرم و برم یه جایی که کسی نشناسدم به جز همونا. و کسی زبونم رو نفهمه و زبون کسی رو نفهمم به جز همونا. 
+عیدتون مبارک. از این پونصدیا و هزاریای عیدی نصیب همه‌تو
پارسال همین موقع ها بود، داشتیم با موتور، میدون معلم رو دور میزدیم، که یهو چشمم افتاد به نرگسای گل فروشی دور میدون، ناگهان عنان از کف دادم و جیغ زدم: «نرگس اومده! نرگس اومده!»
حضرت آقا ترسید! فرمون موتور تو دستش لغزید، نزدیک بود موتور منحرف بشه! فرمون رو کنترل کرد و با چشمانی گردشده نگاه کرد به اینور اونور... گفت کی؟ چی؟ کو؟ نرگس کیه؟! 
من که تازه فهمیده بودم چطور بی مقدمه احساساتی شدم، زدم زیر خنده، گفتم گل نرگس رو میگم، گل فروشی گل نرگس آورده!
صبح...
صبح رو باید اوّل با گریه شروع کرد. بعدش با فراموشی. هرچند که من همیشه از صبحِ خیلی زود، یادم نمیره شکرگزار باشم!
داروی بی‌خاصیتم رو با شکرگزاری می‌ذارم روی زبونم، و تا شب که بخوام باز برم توی رختخواب، یادم می‌مونه که یواش یواش تلخیِ آب‌شَوَنده‌ش رو تحمّل کنم، و یواش یواش بهش فکر کنم، و نکنم.
از منِ بزرگی حرف می‌زنم دیگه. از مایی که توی یه تشتِ بزرگِ اسیدِ سبُک داریم حل میشیم و همیشه سردرد داریم. از مایی که بدون سردرد، زندگیمونو گم می‌
خوب بچه ها غذایی که میخوام بهتون امروز معرفی کنم اسمش حیفه است . یه غذای فوق العاده خوش مزه که انگشتتون رو باهاش میخورید .
 
خوب خوب میدونم آب دهانتون راه افتاده بیشتر از این منتظرتون نمیذارم :دی 
 
مواد لازم : یک عدد یخچال :دی نخند لازمه 
آب به مقدار لازم
یک کتری آب
 
یک اجاق گاز حالا فرقی نمیکنه فرگاز باشه یا ساده . پیک نیکم باشه خوبه . اگه ماکروفر هم داشته باشید خوبه 
 
غذا های باقی مانده از روزها در طول هفته یا هفته های گذشته 
 
خوب غذارو از یخ
سلام 
اقا این عمم و بچه هاش دارن میان(استان فارس زندگی نمیکنن)
بعد من دیشب خونه مامان بزرگ موندم.صبح ساعت پنج اومده مامان بزرگم زنگ زده بهشون کجایید.اومده داد و بیداد که بلند بشید ساعت شش اونا اباده هستن یک ساعت دیگه میرسن کار داریم:/من و س جان اول صبحی موی کنان و روی زنان داریم میگیم والا به لا از اباده تا مرودشت که خونه مامان بزرگه سه ساعت راهه:/
مگه قبول میکرد
حالا نیم ساعت پیش زنگ زدیم گفت تاززززززه رسیدیم اباده:/
از ساعت پنج که زنگ زده خد
روز نوشت ۲۷ بهمنواقعا توی این سفر من هیچ نقشی نداشتم جز اینکه به زبونم نیومد بگم نهو به ذهنم برنامه و کلاسای طول هفتم خطور نکرد ک بگم نهبگم‌برای اولین بار تو زندگیم حس کردم طلبیده و خودش خواسته برم پیشش و گزارش وضعیت بدم ، نمیگی چرند نگو این خرافاتا چیه؟بلاخره از دل حرمی ک برایم فقط و فقط حکمِ معبد یک شخصیت افسانه ای تاریخی فرسوده در خاک ها رو داشت یک امام رئوف ، رحیم و زنده داشت رخ نشان می داد کسی ک من را دبد صدایم را شنید و حتی قبول کرد مثل پد
چند روز پیش داشتم به یکی از دوستان می‌گفتم :"نه چپی‌م، نه راستی!" اونموقع به زبونم نیومد ولی این یعنی من هیچ وابستگی ای به این خاک ندارم! هر اتفاق با دلداری "میری خارج همه چی درست میشه" همراهه و این یعنی نه جانم! من اون‌قدر قوی نیستم که به خاکی وفادار بمونم که این‌قدر حال‌خراب‌کنه:)اومدم بگم از سانسور متنفرم. و سانسور کاریه که من دارم می‌کنم با خودم؛ این دولت احمق هم! :)من همین الان به اینترنت نیاز دارم. به یه کامپایلر آنلاین سی پلاس پلاس. به ا
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن...
داداش اومده ... میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
میگم ها؟
میگه گیجی دیگه...هیچی!
میگم خان داداش اضطراب منو کشت...دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون ...همینه اوضاعت...وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم...جمع کن بساطتو...درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه ... نکیر و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک...ول کن بابا‌...
میزنه
سلام به همه
من پسری هستم ۲۶ ساله. یه عادت بد اخلاقی دارم. اینه که تو خونه یا محیط کار از رفتار های معمول بقیه بعد مدتی که تکرارشون میکنن یا حرف هایی که میزنن خسته میشم.
کسی کوچک ترین حرفی بهم بزنه اگر یه کم بهم بر بخوره یا احساس کنم حرفش تو کتم نمیره یا طعنه دار باشه زود جوابش رو سعی میکنم بدم. تو کار عصبانی زیاد میشم و کنترلم رو از دست میدم. احساس میکنم ظرفیتم پایین اومده. میترسم این عادت باهام بمونه و بعد تو زندگی زناشویی با این اخلاق و کم طاقتی
یکی که هیچ کس ازش دل خوشی نداره و منم جزو اونایی
بودم که ازش هیچ خوشم نمیومد اومده ریز ریز بامن 
صمیمی شده.
اون رفتار خشک و جدی و مزخرفش...
اون بی توجهی جدیش به لباس پوشیدنش...
خب اومده نزدیک تر شده متوجه شدم به اون داغونی نیس
یه سری چیزای خوبم داره :/
ولی هر دفعه که یکی منو باهاش میبینه حرص میخورم.
خیلی بدجنسم ایا؟!
حس میکنم که دوستای ادم میشن معرف ادم.
نوع رفتارشون.پوششون
و این بنده خدااااااا :/
جلوش گفتم :
یعنی اگه اسلام به خطر نمی افتاد تا حالا هز
یه چندتا اپلیکیشن هست، واسه کتابه. من هر بار کتابی رو تموم میکنم، یا میخوام شروع کنم، یا یه جایی توصیه شده میخوام ببینم چیه به بخش نظردهی این اپلیکیشنا سر میزنم.چند تا نکته عجیب رو متوجه شدم این وسط... ۱. اینکه شاید یه کتابی برای من به شدت موثر باشه و نگاهمو به زندگی تغییر داده باشه و ازش یه عالمه چیز یاد گرفته باشم، ولی واسه یکی خیییلی معمولی باشه و عقیده داشته باشه که پولشو هدر داده! مثل اون فردی که زیر "اثر مرکب" کامنت گذاشته بود که کل این کتاب
1. صبحی که با چایی دارچینی که بابای آدم به آدم بدهد آغاز شود صبحی ست از صبح های بهشت.
2. میدونید از صبح تا حالا چه اهنگی افتاده سر زبونم؟ دختر مردم پکرم کرده شماعی زاده :))) بعد هی "پکر" رو میگم "کپر" کلی می خندم خودم به خودم :)) بعد تازه بیشتر اون قسمتش افتاده تو دهنم که میگه "میدونه، اره میدونه، خود شیطون بلاش میدونه" :))) بعد بابام در سکوت نگاهم میکنه :))) میگه حداقل یه چی بخون من بلد باشم. میگم تو چی بلدی؟ میگه بیا معین بخونیم :))) 
3. اون روز تو مدرسه قیاف
همیشه تو زندگیم اگه مشکلی پیش اومده، یا به خودم بخشیدم یا تقصیر رو گردن کسِ دیگه ای انداختم. اما این گندی که الان دارم می زنم، در حالی که میدونم تبعات بسیار سنگینی رو هم به بار داره، هیچ جوره قابل چشم پوشی نیست. به یاد ندارم تو هیچ مقطعی از زندگیم همچین حرفی زده باشم، و نه حتا درک میکردم چطور آدما میتونن همچین حرفی در مورد خودشون بزنن، اما امشب واقعن حس کردم از خودم بدم میاد. بعد ازین حقیقت که از خودم بدم اومده متنفر شدم. و ازین همه حسِ منفی که د
سوت قطار می پیچه توی سرم ، همهمه شد باز خبری دویده
واگن ها میشه خالی و دل من ، آره آره به مقصدش رسیده
ورودی صحن تو هستم آقا ، بی نفس اضافه وارد میشم
دستم و روی سینه می گذارم و ، فقط به زیر لب سلامی میدم
تموم حرفام میشه توی سلام ، خلاصه ی خلاصه ی خلاصه
دست خالی اومده ام آقا جون ، همراه من چن تا تیکه لباسه
قدم قدم به سمت یک پنجره ، سقاخونه دوباره غوغا شده
توی صف شلوغ اون می ایستم ، حادثه ها برام چه زیبا شده
میون آینه کاری های حرم ، شکسته ام حال خوشی ند
- همون آقایی که توی شبکه فیلتر از حق الناس میگفت و دنبال رای های گمشده یه برنامه بود کاشف به عمل اومده که پرسپولیسی هستش، همون آقا در جریان هستش که اسپانسر مشترک استقلال و پرسپولیس که ایرانسل باشه، یک رقم نجومی به استقلال بدهکاره، همین آقا اینجا که جاش هست که از حق الناس بگه و حق استقلال و هوادارانش رو از ایرانسل بگیره سکوت کرده، زیبا نیست؟؟؟
- پژمان راهبر رو شاید خیلی ها نشناسن، ولی بدونین که سایت ورزش سه برای ایشون هستش، این آقا در طول فصل گ
جاده ی اهواز آبادان بسته شده. چند روزی موقت باز بود اما دوباره بسته شد.
جاده ی اهواز شوش هم بسته شده. برای رفتن به دزفول باید دور زد و از جاده ی شوشتر رفت.
ریل راه آهن هم توی محور اندیمشک اهواز بسته شده.
مدارس و دانشگاه هارو تعطیل کردن.
جاده های ساحلی مجاور کارون بسته شدن و پر از سیل بند و آبن و جاده های اصلی شهر همیشه ترافیکن.
مدام صدای هلیکوپتر و جت هوایی به گوش میرسه.
آب کارون به حدی بالا اومده که تا به حال ندیده بودم.
مدام خبر میرسه که فلان روست
برای پیشگیری از این ویروس وحشی!! بهترین راه اول شستن دستها و دوم شستن دستها و سوم شستن دستها و در انتها استفاده از ماسک هست...الانم که خداروشکر سیستم اطلاع رسانی فوق پیشرفته شده و همه دکتر شدن...همه...
این ویروس زیبای وحشی...طبق تحقیقات همکارانم در دانشگاه کالیفرنیا از یک خفاش وحشی تر اومده که سیستم ایمنی این خفاش بسیار قوی بوده...و برای همین ویروس راحت برای خودش در بدن انسان دور دور کرده و تکثیر میکند...افرادی که سیستم ایمنی ضعیفی دارند سریع تر م
دیشب یکی از همکارا گذاشته بود : "بازگشت از تور رایگان کره شمالی" :) دقیقا.دقیقا حس منم همین بود.
 
- واقعا دلم میخواد هر جا برم برای زندگی به جز اینجا:| دیگه تحمل سخت تر شدن روزبه روز زندگی رو ندارم :( به دخترا می گفتم چقدر دلم میخواد مثلا تو اروپا به دنیا اومده بودم آرام میگه کاش منم روسیه به دنیا اومده بودم.گفتم چرا روسیه؟! گفت از جام جهانی تا حالا همش دلم میخواد برم روسیه. :)
 
- دیروز مثل جمعه های دیگه می خواستیم بریم روستا که مامان گفت اعلام کردن
 
هو الحی
.
#قسمت_سی_و_دوم
.
- امروز کارن اومده بود اداره، اتاق من
- چی؟
چشمام گرد شده بود
- درست شنیدی کارن خیلی رسمی با کت و شلوار اومده بود اتاق من
خیلی عوض شده بود اما خودش بود
اومد و گفت که شیعه شده و می خواد اگه خانواده ما و تو راضی باشی با هم ازدواج کنید
ادامه مطلب
الکی الکی باز دعوامون...
خب خودش گفت بریم اول ببین اگه راضی بودی ثبت نام می کنیم ، نگفت؟
ولی فهمیدم که نیتش واقعا این نبود.
دقیقا مثل من که رفتم ولی تو دلم گفتم ( نظرم تغییر نمی کنه و فقط برای تحکیم روابط میرم) بابا هم دقیقا تو دلش گفته بود( به رضایتش کاری ندارم یه تعارف میکنم که بکشونمش مدرسه رو ببینه بعدشم که دیگه با نقشه ای که چیدم قطعا راضی میشه)
ولی نقشه اش جواب نداد:/ 
ظاهرش خوب بود، در حد مدرسه خودم،حالا شاید یه کم بهتر بود شاید:/ بعدم رفتیم ت
یک هفتس با مامانم یک سریال کره‌ای به اسم «who you came from the stars» رو شروع کردیم. پسره با یک سفینه فضایی برای انجام یک سری تحقیقات، برای یک دوره 400 ساله به زمین اومده. الان که فقط 3 ماه تا رفتنش وقت باقی مونده، عاشق شده. بنده خدا نشست کلی فسفر سوزند که چیکار کنم چیکار نکنم، آخرش گفت دیگه چاره چیه، میرم بهش واقعیت رو می‌گم که دیگه بیخیال ما بشه. رفت به دختره گفت آقاجان من آدم فضاییم از فضا اومدم، الانم وقت رفتنم رسیده و باید برم.
فکرم یهو رفت سمت سناریوه
دانلود آهنگ سینا درخشنده چشم مشکی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * چشم مشکی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا درخشنده باشید.
دانلود آهنگ سینا درخشنده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Derakhshande called Cheshme Meshki Man With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا درخشنده به نام چشم مشکی
یه شبم که ماهشو گم کرده تو آسمونا دنبالش میگردهیه چیزی بهش بگید برگرده دست من نیست که دلش از سنگهچش
الان داشتم فکر میکردم که باید خیلی پخته تر رفتار کنم
مثلا وقتی یکی داره میگه پلویی که شب تا صبح تو یخچال بمونه دیگه میزان قندش بیشتر شده و خوردنش ضرر داره و باس تازه تازه پلو دم کرد و خورد، یا مثلا میگه سیب زمینی پخته که اگه بمونه دیگه وحشتناکه و سم تولید میکنه و باس تازه تازه پخته شه و خورده شه،
من نباس فرتی راستشو بگم که حاجی من بخاطر شرایط زندگیم برنج پنج شیش روز مونده تو یخچالو همینجوری از یخچال در میارم و بدون گرم کردن همونجوری سردسرد سرپ
سلام ...
بله، خیلی گذشت از اون روزی که آخرین ورق این وبلاگ رو سیاه کردم و رفتم که رفتم !
بله می دونم که بزرگترین خیانت رو به خودم، دستم و قلبم کردم! اینکه نوشتن رو گذاشتم کنار ... و چقدر از خودم ناراحتم ...
اونقدر تلخی و شیرینی های زیادی رو زیر زبونم حس میکنم که وقتی میخوام روی کیبورد بیارمشون و بنویسمشون، روی هم تلنبار میشن و ازشون غول بزرگی درست میشه که منو میترسونه ... ! اما خوب چیزی که به خوبی میتونم احساسش کنم، حجم عظیمی از درد و دلامه که دلشون می

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها